اشعار حسن صنوبری

  • متولد:

شاکی پرونده ام با دیدن تو رام شد / حسن صنوبری

با تو، «اصغر پارکابی» نام «آتیلا »گرفت
در کنار ساحل دریا دو تا ویلا گرفت
در صف ویزای کشورهای غربی جا گرفت
عاقبت هم ناقلا یک بلّه از ژیلا گرفت

آنچه می سازد بشر را از غم و محنت خلاص
اسکناس است اسکناس است اسکناس است اسکناس

پول تحصیلات شهلا ورپریده جور شد
با دو سه ملیون هزینه راهی کنکور شد
عاقبت دانشجوی آزاد راه دور شد
بین فامیلش به «شهلا نابغه» مشهور شد

علم و دین و پایه و شالوده و اصل و اساس
اسکناس است اسکناس است اسکناس است اسکناس

قدرت جادویی منچستر و میلان تویی
علت آن شوت استثنایی زیدان تویی
قوت قلب و امید داور میدان تویی
مایه ی بدبختیِ «فولاد خوزستان» تویی

آنچه با آن قهرمان گشته اخیراً تیم پاس
اسکناس است اسکناس است اسکناس است اسکناس

در اداره با وجودت کار من انجام شد
شاکی پرونده ام با دیدن تو رام شد
کارها سامان گرفت و قلب من آرام شد
شاکی بدبخت، هم مشکوک، هم بدنام شد

آنچه در جیب خودم دارم به جای برگ آس
اسکناس است اسکناس است اسکناس است اسکناس

با تو مردم بی جهت گردن درازی می کنند
پیش هر کس با وجودت سرفرازی می کنند
هاکی روی یخ و بولینگ بازی می کنند
«اصغر» و «بلقیس» را «پدرام» و «نازی» می کنند

آنچه می آرد برای هر کس و ناکس کلاس
اسکناس است اسکناس است اسکناس است اسکناس

در فراق تو جوانی پاپتی دلتنگ شد
بی خیال آبرو و عِرض و نام و ننگ شد
دست خود را زد به هر کاری، دلش از سنگ شد
چون تو را نا یافت آخر، رفت و اهل بنگ شد

آنچه ما را می کشد با خود به سمت اختلاس
اسکناس است اسکناس است اسکناس است اسکناس
 

1327 0 2.21